حوصله اش را داری؟ می خواهم برایت کمی از عشق صحبت کنم. نتوانستم این حرف ها را رو در رویت بگویم. سنگینی نگاهت، تمام توانم را گرفت. باورش سخت بود که بعد از آن همه خواستن و نگفتن، تو در برابرم نشسته ای و من هیچ یادم نمی آمد جز آنکه فقط می دانستم عاشق تو هستم؛ همین و بس! خنده دار است. اینجا هم نمی توانم راحت صحبت کنم! خاطر تو همیشه با من است. هر لحظه، ندیده از فراز این همه فاصله، می بینمت. نترس! من به چشمانم نجیب بودن را یاد داده ام. حتی در خیال خودم هم به تو نزدیک نشده ام. همیشه دور ایستاده ام. فقط نگاهم به سایۀ توست. سایه ات بسیار زیباتر از تمام تاریکی هایی ست که چراغ ها را می کـُشند. کاش من در زمان یکی از پیغمبران بودم. در جلویش زانو می زدم و برایش اعتراف می کردم که تو را دوست دارم. حس من بعد از این همه روزها، هنوز هم صادقانۀ صادقانه است. من عاشقم همچون همان نگاه اول. اگر از تو بخواهم مرا بسیار دوست بداری و تو این چنین کنی؛ شاید حس تو صادقانه نباشد. کمتر دوستم بدار؛ من به کم هم قانع ام. چرا که اگر عشق تو اندک، اما صادقانه باشد؛ من تا ابد راضی ام. اما برای من بگو تا زمانی که زنده ای، صادقانه دوستم داری! مرا کم، اما همیشه دوست داشته باش. عشقی که گرم و آتشین است، زود می سوزد و خاموش می شود. من سرمای تو را نمی خواهم. عشقی که دیر بیاید؛ شتابی برای رفتن ندارد. گویی که برای همه عمر، وقت ماندن دارد. عشق پایدار، لطیف و ملایم است و در تمامی طول عمر، ثابت قدم. اگر بخواهی ما می توانیم با تلاشی صادقانه چنین عشقی را به یکدیگر هدیه کنیم و با جان خود از آن نگهداری کنیم.
نمی خواهم حتی برای لحظه ای از من دلگیر باشی، چون تو هیچ وقت مرا نخواستی، من هیچ نکردم برای تو. اگر تو بخواهی، من تمام عشق خود را به تو پیشکش می کنم، از همین جا و از همین لحظه. فقط تو باید بخواهی تا این عشق آغاز شود. بر من خرده مگیر که حرفهایم را، رو در رو به تو نگفتم و اینجا نوشتم. فقط همین جاست که می توانم آنچه در دلم نهفته را برایت بدون هیچ ترسی بگویم. نگران نباش! اگر تو اراده نکنی، کسی نخواهد فهمید که اینها را برای تو می نویسم. همۀ آنهایی که اینها را می خوانند نه من را می شناسند و نه تو را بانو ...
|
|
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: عاشق