آهسته از میان دستانم لغزیدی ...
همچون شبنمی از روی برگ گلی
هیچ گاه برنگشتی ...
همچون برگ گلی که از شاخه رها شد
آرام افتادی ...
همچون سایه ای که از روی دیوار ممتد بر زمین می افتد
تاریک شدی ...
همچون آسمانی تنها که ستاره ای ندارد
بارانی شدی ...
همچو ابری دلگیر اما دوست داشتنی
و غریدی
و بارانی شدی
و تاریک شدی
و آرام افتادی
و هیچ گاه برنگشتی
و آهسته از میان دستانم لغزیدی ...
برچسبها: آهسته